شعر ” بهار ” – محمد رضا احمدی
(( بهار ))
دی گذشت و صحبت گل با هزار
شد سر آغاز لطافت در بهار
گل شکوفا شد به شاخ دلبری
بلبل از شوق شکوفه بی قرار
زمزمه در آب رود افتاد چون
گشت جاری از فراز کوهسار
تیر صیاد از کمان عشق جست
قلب عاشق شد به دنبالش شکار
ولوله افتاد پژواکش به کوه
پر شد از عشق و امید روح ثمار
چون ند ا از کوه آمد سوی دشت
لاله گون شد دشت ازاین رهگذار
بر سر هر شاخ لبخندی شکفت
تا شود سیب و گلابی و انار
این همه نعمت خداوند بزرگ
داده تا شکرش بگوییم صد هزار
گرتشکر باشدت در کسب خیر
میرسد از حق بسویت بیشمار
احمدی اسفند ۹۶
0 دیدگاه