شعر ” ترانه تنهایی ” – محمدرضا احمدی
ترانه تنهایی
تو در جمع و دل من غرق تنهایی
تو در آرامش محضی و من
در شور و شیدایی
تو مستی ازمی آسودگی
از شوق سرشاری
من اما در غم خال لبت
مشغول جام و باده پیمایی
تو پنهان در ورای سال و ماه و هفته و روزی
کجا می بینمت با این دوچشم
غرق در انوار رویایی
خیالم پرزگیسویت
وجودم پر زاحساست
وترسم از زمانیکه
زنم بر کوس رسوایی
عزیزم نازنینم تا کجا آیم
سراغت را بگیرم من
سرهرکوی برزن
یا به هر دکان نانوایی
بیا گاهی نگاهی کن
به این عاشق
به این وامانده در میدان تنهایی
ویا اصلا خلاصم کن
بگو رفتی زدست من
بگو عشقم نمیخواهی
بگو دیگر نمی آیی
دفتر شعر محمدرضا احمدی
اینجا کلیک کنید
0 دیدگاه