شعر ” اغماض ” – محمدرضا احمدی
اغماض
صبحی دگر باز آمده چشم قشنگت باز کن
با یک نگاه دیگری امروز را آغاز کن
یک جرعه می پس نوش کن از ساغر لطف خدا
همچون سبک بالان ناز در خاطرت پرواز کن
بنشین لب بام غزل با نغمه های بلبلان
برصبح لبخندی بزن بالاتراز اعجاز کن
ای چشم تو دریای نور در قلب من داری حضور
وآن لعل لبهای قشنگ برگفتمانت باز کن
روح و روان من تویی آرام جان من تویی
عشق لطیفت را بیا در قلب من احراز کن
آن زلف پر چین وشکن تندیس زیبای بدن
ای دلبر شیرین سخن با من برقص و ناز کن
گر از سر شوق و شعف اصرار میورزم بتو
من عاشقم دل بی قرار بر این گنه اغماض کن
احمدی اسفند ۹۸
0 دیدگاه