شعر ” بهاریه ” – رضا اکرمی

منتشرشده توسط مجید فاضلی در تاریخ

بهاریه

سردی ایٓام رفت، فصل بهاران رسید
قامت گل سبز شد، مژده به یاران رسید
کز طرف باغ ها، بانگ هَزاران رسید
گرچه به فصل شتا، دل به لبش جان رسید
تلخی ایام شد، کفر به ایمان رسید

آنهمه رخوت چه بود ،زآن همه نخوت چه سود
هر چه که بودش گذشت، آنچه که بود و نبود
گرمی و شادی رسید، سردی و محنت بِسوُد
دختر رَز مست شد، چهره خود را گشود
دوره ی غم شد تمام، دور به یاران رسید

شُکر زمستان بشد، سرد شد آن داغ ها
سبز شده دشت ها، گل زده در راغ ها
عطر بهار آمده، در نفس باغ ها
رقص کُنان آهوان، صیحه زنان زاغ ها
خنده زنان بلبلان، گل به گلستان رسید

مژده به بیمار ده که آمده بهرت شفا
سستی و احوال بد، رفت و بیامد دوا
بخت بدت دور شد، ضعف شُد، آمد قُوا
رَخت زشادی بپوش، دور بِنه این قبا
دُور کُهولت گذشت، وقت جوانان رسید

شادی نوروز را، رقص کن و می بنوش
کینه زدل پاک کن، رخت بهاری بپوش
شاد کنی تا که یار، هر چه توانی بکوش
آنقدرش شاد کن، تا شود اندر خروش
صیحه زند بَد گذشت، دوره ی خوبان رسید

مست، من و مست، یار، مست، کلاه و قبا
مست، می و جام می، مست، خُم و خانقا
مست، مرید و مراد، مست، غنیٓ و گدا
مست، هر آن زیر دست،مست، هر آن پادشا
دور خماری گذشت، نوبت مستان رسید

سال دگرگونه شد، آمده سال جدید
شاد شده عالمی، غصه شده ناپدید
هم نه بدیده کسی، هم نه کس این را شنید
چشم حسودان به دور، که این نتوانند دید
دوره ی وصل آمده هجر به پایان رسید

وقت غنیمت شمار، عمر دو روزست عزیز
حال که دستت رسد بر سر غم خاک ریز
شاد شُوُ و شاد زی،خونِ خُم مِی بریز
چشم فلک اَحوَل است، می ندهد این تمیز
که این نه زمان غم است، خنده ی دوران رسید

کاش زمان در سکون می بشدی این کنون
هیچ نمی شد زغم، عاشقی اندر جنون
نغمه ی شادی زدی، هر نفَسِ ارغنون
کام دلش می سِتَد دلشده ی ذوالفنون
دوره ی دیوان تمام دوره انسان رسید

شنبه دوازدهم اسفندماه ۱۳۹۶

دفتر شعر رضا اکرمی
اینجا کلیک کنید

جدول کامل هم قافیه ها
روی عکس کلیک کنید
هم قافیه ها قافیه یاب مختوم به : الف ب پ ت ث ...

بانک فروش ترانه - مجید فاضلی

دسته‌ها: شعر و ترانه

مجید فاضلی

خواننده / ترانه سرا / آهنگساز

0 دیدگاه

دیدگاهتان را بنویسید

Avatar placeholder

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *