شعر ” ستار العیوب ” – محمدرضا احمدی
ستارالعیوب
ای دو چشمان قشنگت همچودریای جنوب
آن لبان مهربانت حامل صد بوس خوب
تاج ابرویت کمان و برده از من دین و دل
تیرمژگانت فرو گردیده در خور غروب
پرتوی نور نگاهت خیره در چشمان من
پاک می شوید زمن آیینه وهم و ذنوب
دیده ام روی تورا با چشم دل ای نازنین
می نشینی ساده بردل نه، تمامی قلوب
من گنه کارم عزیزم چونکه دیدم موی تو
گرچه هستی برهمه عالم تو ستارالعیوب
0 دیدگاه