ترانه ” چشم های بسته” – رضا اکرمی
چشم های بسته
آی رفیق و آی غریـــــبه
همه ی کارات فریبــــــه
همه وعده هات دروغ و
از حقیقت بی نصـــــیبه
دیگه با چشمای بســته
به کسـی دل نمی بازم
توو خیال و تووی رویا
دیگه خونه نمی ســازم
تووی این رابطه هیچ وقت
دلِتو گــــــــــرو نذاشــــــتی
اصلا انــــــــــگار که نه انگار
تو به من علاقــــــــه داشتی
دیگه با چشمای بســته
به کسـی دل نمی بازم
توو خیال و تووی رویا
دیگه خونه نمی ســازم
توو دلم همّه چــــی بودی
توو دلِت هیچّـــــی نبودم
همه ی کَــــــسَم تو بودی
ولی من کســـــــی نبودم
دیگه با چشمای بســته
به کسـی دل نمی بازم
توو خیال و تووی رویا
دیگه خونه نمی ســازم
تو که عشق و عاشقی رو
قبولَم حتی نداشــــــــتی
تووی خونــــه ی دل من
چرا اصلا پا گذاشـــــتی
دیگه با چشمای بســته
به کسـی دل نمی بازم
توو خیال و تووی رویا
دیگه خونه نمی ســازم
حالا من خسته و تنــــها
میون تمــــــــــوم غم ها
توو گلوم بغضی نشسته
دســـــت این کارای دنیا
دیگه با چشمای بســته
به کسـی دل نمی بازم
توو خیال و تووی رویا
دیگه خونه نمی ســازم
برا من این دیــــــــــگه بسّـه
که دیگه با چشـــــــــم بسته
گوش ندم به حرف هیچ کی
خواب نرم دیـــــــگه با قصّه
دیگه با چشمای بســته
به کسـی دل نمی بازم
توو خیال و تووی رویا
دیگه خونه نمی ســازم
دلم از زندگی سیره
تو بیای آروم میگیره
روی خاک میفته قلبم
اگه دستات اونو نگیره
من یه مرغ شکسته بالم
غم دارم قد یه عالم
تو بیا که در کنارت
عزیزم خوب میشه حالم
غم دارم قد یه عالم
تو بیای خوب میشه حالم
تو بیای خوب میشه حالم

0 دیدگاه