شعر « بی کسی » – رضا اکرمی
بی کسی
نمی گویم دلم، تنهاترین است
که عشق تو به جان من قرین است
دلم از بی کسی ها داشت میمرد
ولی زنده است اینک، عشق این است
درون قلب من شوری بیفکند
کنون دل بسته درْ بر سایرین است
درون جانم آتش گشته بر پا
بلی قلبم کنون، عاشق ترین است
فقط یک گام مانده تا جنونم
که عشق خوبرویان این چنین است
تو خندیدی، دلم با خنده ات رفت
مهی بالاست، رخت ماه زمین است
به رفتار تو رقص گردیده، پیدا
تو را پیمودن ره اینچنین است
ولی دل در هراس دوری از توست
که سنگ انداز دوران در کمین است

0 دیدگاه