شعر ” کلید اسرار ” – محمدرضا احمدی
کلید اسرار
ای روزگار غدار دست از سرم تو بردار
ازمن چه دیده ای جز نیکی به گاه پندار
سختی زدوری یار یا غرقه در فراقت
چشم انتظار وصلی حسرت برای دیدار
صبرم دگرسرآمد از زخم دل چه گویم
چشمم به در سپیدو یارم نشد پدیدار
صد مرحبا به غم کو بامن شده چو مونس
در هر مصیبتم او باشد یگانه غمخوار
هر روزه تا غروبم با یک امید تازه
سر میزنم به کوچه یادر مسیر بازار
از رد پای یارم گیرم گهی سراغی
بینم که خاک آنرا بهرم نموده انکار
دیگر نگویم ازاین دوری که سخت باشد
آن گریه شبانه با چشمهای بیدار
محسن صبوری از تو دارد فرج بدنبال
صبری به پای معشوق باشد کلید اسرار
احمدی مرداد ۹۷
دفتر شعر محمدرضا احمدی
اینجا کلیک کنید
0 دیدگاه