شعر ” شهید ” – محمدرضا احمدی

شهید سایه ات را دیده ام من پشت آن نخل بزرگ پشت کوهی از زمان آنور نیزارها در کنار رود خشک درمیان آب هور درمیان آب دریا آب شور هرکجا چشم غبارآلود من میدود آنجاتویی گم شده پیدا تویی لیک تنها سایه ات مانده در ذهن و خیال گاه گاهی ادامه مطلب

شعر ” بوسه هایت گرم ” – محمدرضا احمدی

بوسه هایت گرم بوسه هایت گرم و شیرین دلبریهایت متین حرفهایت به چه زیبا مهربانیت مهین رخ فریبا عشق زیبا چشمهایت بس قشنگ جعد موهایت برایم همچنان حبل المتین صحبت عشق است و دل گاهی تمنا میکند بوسه ای از آن لبان سرخ و نازو آتشین گرچه دورم من ولی ادامه مطلب