شعر ” دریا ” – محمدرضا احمدی

دریا عزیزم جسم ما دریاست دریاست دراین دریا بسی آشوب غوغاست غوغاست ودریا زنده بر موج و تلاطم که در آن زندگی پیداست پیداست اگرساکن شدی در آب مرداب نگو این زندگی زیباست زیباست که ساکن بودن دریا تباهی است به موجش عامل هرگونه احیاست به دریا زندگی باشد فراوان ادامه مطلب

شعر ” میشود گاهی ” – محمدرضا احمدی

میشود گاهی میشود گاهی میان خستگی های زمان خستگی در کرد با فنجان چایی در میان میشود گاهی نگاهی در میان جمع کرد دیگران را بر سر خوان کرامت میهمان ماحضر کم یا زیادش مشکل و معیار نیست قلب عاشق بایدو با جرعه گردیم میزبان گاه لبخندی رضایت گونه بر ادامه مطلب