شعر « از یاد رفت » – رضا اکرمی
از یاد رفت
لب گشودی مزه ی قند و عســـــل از یاد رفت
شعر گفتی حافظ و شیـــــــــخ اجل از یاد رفت
روز بگرفتی به آنی از سر مســــــــــــتان کلاه
زین فُســـــــونت لاجرم، مکر و حیَل از یاد رفت
تا نقاب از صورت چون ماه خود برداشـــــــــتی
نور و زیبایی ناهــــیـــــــد و زُحَـــــل از یاد رفت
راه پیمودی و با رفتار در دشــــــــــــــت آمدی
مشــی آهوی خــــتن، با این عمل از یاد رفت
پنجه نـــــــــتواند کند کس با بلورین دست تو
این چنـین سهراب و آن دستان یَل از یاد رفت
صورتت هنگــــــام صبح و ظهر و شب آراستی
نِی فقط مشّاطگی، مشّـــــاطه بَل از یاد رفت
دست افشاندی، شمــــــیم مشک تو آورد باد
مشک و نافه، کان زمان بودی مثَــل از یاد رفت
زین همه جوری که ما را در ره، عشق تو بــود
بلبل بیچاره را هم جور گل از یاد رفــــــــــــــت

4 دیدگاه
حوریا حسین زاده · 2020/06/18 در
جناب آقای رضا اکرمی غزل شما بسیاز زیبا بود به جز بیت چهارم ” پنجه نتواند ….” الی آخر بیت …. که دست رستم و سهراب رو با دستهای کوچک و طریف یار مقایسه شده و نه تنها زیبایی دست یا رو منتقل نمیکنه بلکه هنگام تصویر سازی از اون قسمت شعر به بزرگی و قدرت دست اشاره می کنه .. کلا ظرافت و بلورین بودن دست یار هیچ تشابه و تناسبی با دستان رستم و سهراب نداره … و از نظر وزن و قافیه اگرچه درست هست اما تشبیه زیبایی نیست
اما موضوع غزل شما زیبا بود
موفق باشید
رضا اکرمی · 2020/06/18 در
سلام سرکار خانم حسین زاده
از اینکه برای نقد و بررسی شعر من وقت گذاشتین بسیار تشکر میکنم، در اشعار بعدی حتما انتقاد موشکافانه ی شما را مد نظر قرار میدهم.
این تشبیه را از غزل سعدی وام گرفتم که درجایی میفرماید
با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده
بسیار ممنون و سپاسگذار از دقت شما
باران حیدری · 2020/06/17 در
سلام و عرص ادب آقای اکرمی عزیز
شعر خیلی خوبیه ، تنها چیزی که به نظرم میاد اینه که چون برای عموم مردم شعر نمایش داده میشه از کلمات ساده تر اگر میشه استفاده کرد تا فهمش آسون تر باشه موفق باشید
رضا اکرمی · 2020/06/18 در
سلام
ممنون سرکار خانم حیدری، لطف کردین که برای نقد این شعر وقت گذاشتین از شما کمال تشکر رو دارم، حتما سعی میکنم پیشنهادتون رو در کارهای بعدیم مد نظر قرار بدم.
مؤید و پیروز باشید