شعر ” نگاه گرم ” – رضا اکرمی
نگاه گرم
با نگاه گرم تو یخهای قلبم آب شد
پیکرم لرزید و چون زلفت به پیچ و تاب شد
شاخه های رز فقط انگور می دادست بار
از نگاه مست تو بارَش شراب ناب شد
چشمهایت چون غزال و ابروانت چون غزل
قوس ابروهای تو ما را چنان محراب شد
لب گشودی از لبت، نثر و غزل بیرون بریخت
سعدی از نثر و غزلهای تو در اعجاب شد
از بلندای قدت سرو سهی گردید خــــم
وز مه رخسار زیبایت، خجل مهتاب شد
گل گمان میکرد چون روی تو زیبا هست لیک
چون رخت را دید او هم از خجالت آب شد
گونه هایت چون گل صد برگ، سرخست و لطیف
تا که سرخاب آن بدید زآن گونه ها بیتاب شد
آب انگوری که او از ابتدا شیرین بُودی
از لبان آتشینت داغ شد دوشاب شد
بخت ادبار من از شرم مه سیمای تو
دست افکند از من و رو بست و اندر خواب شد

1 دیدگاه
هاجر امانی · 2021/08/09 در
واقعا لذت بردم ..احسنت به قلمِ زیباتون