شعر « اصرار به انکار » – زهره مفتحی

اصرار به انکار شرمنده ام ازتو که تو رفتی و نفهمیدی که اندازه مایی شرمنده ام از تو که یک‌جور پرستیدمت انگار خدایی تو می‌روی و قلب مرا میکنی انکار انگار نه انگار من مات نمیمانم از این رفتنت این بار انگار نه انگار جزر و مد دریایی و من ادامه مطلب

شعر « قلب شکسته » – سمیرا توکلی

قلب شکسته به تاراج رفته است قلبم ملالی نیست خدایی چوهست پادشاهی مراکافیست مراصبرده که بخت بامن چوزندانیست نگارم نباشد سخت عمری گران فانیست فدایی شود دلم برایش ابایی نیست کنم دست سوی او دراز گدایی نیست ندارد نیازهمچو من بی نیازم نیست چرا اون که خواهمش مرا میل و ادامه مطلب

ترانه « انتهای عشق » – هاجر امانی

انتهای عشق انگار نداره قِصَمون ، یه آخَرِ خوب و قشنگ باید که بارونی باشیم، بِباریم از چشمای سنگ نه رَفتَنِت باوَرمه، نه موندَنِت یه دلخوشی هر لحظه با تو بودَنَم، فقط شده یه سرخوشی توو انتهای عشقیو،صبرم به انتها رسید سنگِ صبوری های تو، بایَد به دادَم میرسید برو، ادامه مطلب

ترانه « تو قلب تو جامه » – زهره مفتحی

تو قلب تو جامه میرم پی کارم هرچند ناچارم حالم رو میفهمه عکس رو دیوارم بغض غم آلودم با گریه میخندم اینو نفهمیدی من عاشقت بودم میری و میدونم تو قلب تو جامه یاد تو همرامه یاد تو همرامه نزدیک کی میشی؟ حالت رو میدونه؟ باهاش تو میمونی؟ توی همین ادامه مطلب

شعر « کش وا کش دوران » – فائقه انوری

کش وا کش دوران جهان طوفان و یخبندان عذاب و درد بی پایان فجایع اتفاق افتاد دراین کوی و دراین میدان فضای سینه پر کینه شده محدوده ی شیطان تمام قلبم آشفته شده آرمگه هذیان دگر جان ها به لب آمد هوا تلخ است و بی باران هوا سرتاسر آلودست ادامه مطلب

ترانه « خوشه پروین » – محمد رضا احمدی

خوشه پروین میرسم ای دوست بدیدار تو تا که ببوسم لب تبدار تو نازتورا میخرم اما به صبر بادل و جان بوده خریدار تو مهرتو شد دین من ناز تو آیین من عشق تو در آسمان خوشه پروین من آن رد پایت که بود بر زمین برسر آن من بگذارم ادامه مطلب

ترانه « کوثر » – اصغر داداش زاده

کوثر تو این هوای بی کسی به داد من نمی رسی به حرف و زخم ناکسی شکسته قلب و طاقتم تو این هوا دلم پره پر از غمه وُ دلهره که روح من رو میخوره نکن منو ملامتم صدای خسته ی منی چشای بسته ی منی دل شکسته ی منی ادامه مطلب

ترانه « دو رنگی » – ساناز اشعریون

دورنگی با قلمِ نگاهت حرفیو جا نذاشتی قدم زدی رو قلبم خوب ردی جا گذاشتی ذهنم شده میدونِ جنگ دلم میگه پاشو بجنگ از دستِ این دورنگیا حسم شده شبیه سنگ باعشقِ تو کورشدم از خودمم دور شدم به رفتن مجبورشدم واای… دفتر شعر ساناز اشعریون اینجا کلیک کنید   ادامه مطلب

ترانه « عطر رهگذر » – ساناز اشعریون

عطرِ رهگذر با پنبه سر بریدی خودتو زدی به اون راه خواستم ازت جداشم فریاد کشیدی و آه شدی یه کاغذِ سیاه خط خوردی از احساسِ من شدی یه عطرِ رهگذر ازپیرهن و لباسِ من دستِ دلو گرفتمو بردم به شهرِ دلهره لطفا دیگه چیزی نگو دلم ازت خیلی پره ادامه مطلب

ترانه « زیاده خواه » – ساناز اشعریون

زیاده خواه دستِ کمی نداری از آدمای دور و برِت زیاده خواه نبودی و بگو چی اومد به سرِت تو خواستی حاشیه بری فقط بیای شلوغ کنی حرصتُ خالی کنی و منو پراز دروغ کنی آدم به جایی برسه روحشو هم ترک میکنه وقتی که از دستت بده تازه تورو ادامه مطلب